87/6/3
8:49 ص
در آئینه خاطرات منتشر نشده حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری
خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری درباره شهید لاجوردی از آن روی درخور اهمیت است که وی عامل آغاز همکاری آن شهید ارجمند با دستگاه قضائی است . خودش گاهی با مطایبه می گوید : " اگر منافقین لاجوردی را به خاطر کارکرد قضائی اش ترور کرده باشند ، من هم در زمینه سازی آن شریکم ! "
اول لازم است تأکید کنم ضمن این که شهادت مظلومانه لاجوردی برای دوستان بسیار غمبار بود ، ولی وقتی من خبر شهادت ایشان را شنیدم ، در کنار این غم و تأسف و تأثر نکته دیگری هم به ذهنم رسید و آن این که جز شهادت چیز دیگری زیبنده لاجوردی نبود .
واقعاً در بستر مردن در شأن این بزرگوار نبود ، او هم این را نمی طلبید ، تاریخ پر افتخار سیاسی و مبارزاتی او هم این طور اقتضاء نمی کرد . آنچه که زیبنده او بود و به قامت او رسا ، همین لباس شهادت بود ، با این شکل مظلومانه اش که رخ داد .
خوشبختانه مردم قدر شناس ما در تشییع پیکر این شهید بزرگوار ، ارادت و قدردانی خود را نسبت به این چهره خدمتگزار نشان دادند .
من از خیلی وقت پیش از انقلاب در دوران آغاز مبارزات نهضت امام ، با مرحوم شهید لاجوردی آشنایی داشتم . هر چند خیلی پیش نمی آمد که از نزدیک با هم کار کنیم و آشنایی بیشتری داشته باشیم .
قبل از انقلاب پرونده هایی که ایشان در ارتباط با آنها گرفتار می شدند غیر از پرونده هایی بود که گاهی من گرفتار می شدم ، معمولاً هم پرونده نبودیم . اما به هر حال مقاومت شهید لاجوردی در دوران مبارزات به خصوص بعد از دستگیری ها و شکنجه ها ، آنچنان بود که ایشان به عنوان مرد شکست ناپذیر معروف شده بود .
به نظر من در زندان ، مأمورین شکنجه ساواک یقین پیدا کرده بودند که نمی توانند اعترافی از ایشان در بیاورند ، بار دوم دستگیری شکنجه سختی به ایشان دادند که آثارش تا پایان عمر پر برکتش در بدنش بود .
بر کمر ایشان اثر گذاشته بود ، بر سلسله اعصاب ایشان اثر گذاشته بود ، بر مفاصل ایشان اثر گذاشته بود ، آثاری که روی گردن ایشان بود تا همین اواخر نیز ایشان را وادار به معالجه و استفاده از گردنبندهای طبی می کرد ، اینها همه آثار همان شکنجه ها بود .
بار سوم که ایشان را گرفتند جز دادن زندان های طولانی ، کار دیگری از دست مأمورین شاه بر نمی آمد ، آنها می دانستند که از او نمی توانند چیزی در بیاورند ، او واقعاً به عنوان مرد شکست ناپذیر در بین مأمورین و انقلابیون معروف بود .
بعد از انقلاب با درک بسیار بالایی که داشت و فهم خیلی خوبی که از دین داشت ، شناختی که از گروهک ها در زندان پیدا کرده بود ، واقعاً مصداق این آیه بود که : " والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ."
او قبل از بسیاری از بزرگان و مبارزین در زندان پی به جریان نفاق برد . هنوز کمتر کسی به این که منافقین از نظر ایدئولوژی و از نظر اعتقادات منحرفند ، پی برده بود و بر این امر آگاه شده بود که گرچه دارند با شاه مبارز می کنند ، ولی اعتقادات درستی ندارند .
شهید متفکرمان مطهری (رحمت الله علیه) پیشتاز این تفکر بود و اینها را خوب شناخته بود . مرحوم لاجوردی در زندان از پیشتازان این شناخت بود و خیلی زود به انحراف اینها پی برد و در همان زندان شروع به افشاگری کرد .
ایشان به خاطر افشاگری علیه جریان نفاق ، غیر از شکنجه های مرسوم ، شکنجه روحی هم می شد و بارها از طریق منافقین بایکوت شده بود ، اما این چیزها روی اراده و اعتقاد او تأثیر نمی گذاشت .
از خصوصیات مرحوم لاجوردی این بود که اهل بحث بود ، اهل منطق بود و با همین جریان های انحرافی هم وارد بحث می شد . وحشت آنها به این دلیل بود که در مناظره و بحث حریف او نمی شدند ، چون معانی و معارف دین دستش بود ، معانی اسلامی دستش بود ، مکاتب مختلف را خوب می شناخت و مطالعه کرده بود .
بنابراین به عنوان یک آدم مسلط بر اعتقادات و مسائل ایدئولوژیکی ، مسلط بر مکاتب و مسلک های مختلف وارد میدان بحث می شد ، خیلی پر حوصله بود . اصلاً بر خلاف آنچه که بعضی ها با نگاه کردن به چهره ایشان فکر می کردند ، آدم خشنی است (و این هم یکی از وجوه مظلومیت اوست) ، عصبانی نمی شد . ایشان پر حوصله ، مقاوم ، پر صبر و با اخلاق برخورد می کرد .
وقتی جریان انحرافی فرقان ، پس از انقلاب با ترور شخصیت ها خودش را نشان داد و فرقانی ها دستگیر شدند . مسئولیت محاکمه آنها به عهده من افتاد . مرحوم شهید مظلوم بهشتی از من این را خواست ، به ایشان گفتم : " اگر قرار است من محاکمه کنم ، پس باید دادستانش را خودم انتخاب کنم ، چون فقط نمی خواهم افراد فرقانی را محاکمه کنم .
اعتقاد من این است که باید ایدئولوژی فرقان را به محاکمه کشاند ، نه افرادی را که چه بسا گول خورده و منحرف شده اند ، اگر این حرکت شود می تواند بازتاب خوبی داشته باشد و جلوی انحراف جوان ها را بگیرند ، بنابراین دادستانش را خودم باید انتخاب کنم . "
ایشان فرمودند : " خودت انتخاب کن . " من تنها کسی را که به فکرم رسید که می تواند دادستان این پرونده باشد ، مرحوم لاجوردی بود . یک روز به بازار رفتم ، در همین مغازه ای که شهید شد مشغول کار بود ، یادم هست که در آن دیدار این تعبیر را کردم و گفتم :
" آقای لاجوردی ! برای من یک خوابی دیده اند ، من هم خوابی برای شما دیده ام . خوابی که برای من دیده اند این است که گفته اند بیا بشو حاکم شرع این پرونده ، خوابی که من برای شما دیده ام این است که شما دادستان این پرونده باشید و با هم کار کنیم . "
ابتدا قبول نکرد و گفت : " من حافظه ام خیلی اجازه نمی دهد ." واقعاً معتقد بود که شکنجه هایی که شده رویش اثر گذاشته است . گفتم : " نه ! اتفاقاً من نمی خواهم چیزی را حفظ کنید ، من می خواهم یک آدمی باشید که این گروهک ها را محاکمه ایدئورژیک می کند ." ایشان بزرگواری کرد و حکم دادستانی ایشان را هم گرفتیم .
اساساً ورود آقای لاجوردی به حوزه قضائیه از اینجا شروع شد و مسببش بنده بودم ، حالا اگر شهادت لاجوردی خسارتی بود ، یک عاملش من هستم ! خدماتی که لاجوردی در زمینه برخورد با مجرمین در این کشور کرد ، کمتر کسی کرد ، انشاءالله که من هم در این ثواب شریک و سهیم هستم .
بزرگواری کرد و قبول کرد و وارد میدان شد ، با حوصله توی بندهای زندانیان و متهمین می رفت و از سر شب تا صبح ، با رفاقت و خوشی و شوخی و خنده با این بچه ها مباحثه می کرد ، همین هایی که به عنوان جریان فرقان متهم ما بودند ، در زندان بودند ، ایشان اینگونه برخورد می کرد .
در یک جمله بگویم کار به جایی رسید که از همین فرقانی ها که به عنوان محارب شناخته شده و به یک معنا مهدور الدم بودند ، عده زیادی برگشتند چون ما می خواستیم جوان هایی که منحرف شده و گول اینها را خورده بودند ، نجات پیدا کنند و لذا از همان آغاز جریان محاکمه ایدئولوژی آنها را به محاکمه کشاندیم .
زحمات مرحوم لاجوردی و جلسات بحث و مناظره اش با آنها که گاهی از سر شب تا صبح و گاهی از صبح تا شب توی سلول طول می کشید ، سبب شد که از همین بچه های اغفال شده توسط جریان فرقان ، آدم هایی ساخته شوند که به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند .
اینها در همان زندان و به دست لاجوردی متنبه شدند و برای این که جبران کارهای قبلی خود را بکنند ، آمدند ، داوطلب شدند و به جبهه رفتند و جزو شهدای ما شدند . بعضی از اینها جذب سپاه شدند و بعضی هم در دادستانی همکاری شان را با لاجوردی تا آخر ادامه دادند .
اینها هدایت شدند و آمدند و به خیل امت اسلامی پیوستند . واقعاً شاید کسی قدر این کارهای لاجوردی را ندانست ، اغلب نمی دانند چه کارهای عظیمی برای هدایت جوانان کرد . ایشان در مقام دادستان انقلاب ، شب و روز در زندان بود .
تعبیری از خانم ایشان شنیدم که تعبیر درستی بود ، ایشان می گفتند : " او هم قبل از انقلاب زندانی بود و هم بعد از انقلاب ، قبل از انقلاب ، شاه زندانی اش کرد ، بعد از انقلاب ، خودش ، خودش را زندانی کرده است ! "
همیشه آنجا بود ، در دوره دادستانی اش گاهی صبح های زود می رفتم اوین که به پرونده ها رسیدگی کنم و می دیدم آقای لاجوردی که روز قبل یکسره کار کرده ، شب هم با اینها مباحثه کرده و دارد از شدت خستگی از پا در می آید ، شش صبح آمده و لباس هایش را شسته و دارد می برد بیرون که روی طناب بیندازد تا خشک شوند .
آدمی بود پر کار و برخوردش با همه حتی با منافقین عاطفی بود ، واقعاً دو هزار نفر از اینها توی سالن جمع می شدند و ایشان تنها و بدون هیچ محافظ و سلاحی ، بی هیچ واهمه ای وارد سالن می شد و بین اینها می نشست ، گاهی با آنها شوخی و گاهی هم بحث جدی می کرد . با اینها این جوری برخورد می کرد که حتی المقدور آنهایی را که می شود هدایت کند و نجات بدهد . هیچگاه با خشونت و با عناد با کسی برخورد نکرد ، همواره به فکر هدایت جوان ها بود .
در دوره دادستانی و بعدها که مسئولیت زندان ها را به عهده گرفت ، در همان روزهای اول بود که آمد پهلوی من و وضع زندان ها را بیان کرد ، ایشان در همان دوره دادستانی در اوین کارگاه هایی را راه انداخت و همه زندانیان در آنجا مشغول کار و کسب درآمد شدند . کارگاه نجاری راه انداخت ، کارگاه خیاطی راه انداخت ، کارگاه های مختلفی راه انداخت . من خودم برای بازدید می رفتم انصافاً برای نجات و تأمین معاش اینها هم خیلی زحمت کشید .
دوره ای هم که مسئولیت اداره زندان ها را به عهده گرفت ، نگران سرنوشت آنها بود ، ابتدا از زندان اطفال شروع کرد که در زیباشهر بود ، اگر اشتباه نکنم ، از آنجا بازدیدی کرد و بعد آمد و گفت : " خیلی وضع رقت باری دارند ، باید به وضع اینها رسید ."
موقعیت بالایی داشت و همه به او احترام می گذاشتند ، از مردم و خیرین خیلی پول می گرفت تا بتواند به زندان ها سر و سامانی دهد ، کمک کند ، جاهایی را درست کند که آنهایی که زندان های طولانی دارند ، زن و بچه هایش بیایند و با آنها دیدار کنند . حتی برای حفظ شئون شرعی و این که اینها بتوانند ارتباط شان را با شوهرهای خودشان داشته باشند ، شرایط مناسبی را فراهم کرده بود ، واقعاً یک انسان به معنای واقعی عاطفی ، با درک و فهم بالا و متفکر بود و شناخت دینی بسیار خوبی داشت .
از خصوصیات دیگر مرحوم لاجوردی ساده زیستی بود ، توی ز ندان که آن طور زندگی می کرد ، در خانه هم همین طور بود . با بچه هایش هم همین طور برخورد می کرد . زندگی بسیار ساده ای داشت ، حقیقتاً آدم غبطه می خورد ، من که به کرات از خدا می خواستم این روحیه مرحوم لاجوردی را به من هم بدهد ، آدم غبطه می خورد به حالات او .
به مظاهر دنیا ، به معنای واقعی کلمه بی اعتنا بود ، مغازه را رها کرد ، بلند شد و آمد و هر جا که به او مأموریت دادند پذیرفت و به وظیفه اش عمل کرد . دادستانی و مسئولین زندانش وقفه ای به وجود آورد ، در این مدت هم باز رفت توی زیر زمین خانه اش نشست و مشغول خیاطی شد . انگار نه انگار که آقای حاج اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب بوده است که این همه خدمت به نظام کرده . ذره ای توقع از نظام و از مسئولین نداشت ، خدایی می اندیشید و ملکوتی بود .
مرحوم لاجوردی غیر از این که خودش ساده زیست بود ، اساساً از همان سال های قبل از انقلاب طرفدار فقرا و محرومین بود ، زندگی اش هم به شکل آنها بود و به همین دلیل اثر می گذاشت . مرد عمل بود ، مرد اجرا بود ، طرفدار فقرا بود ، با تکاثر و تراکم ثروت برای افراد و سودجویی و سرمایه های کلان از هر طریقی فراهم کردن به شدت مخالف بود .
با کاخ نشین ها سر سازگاری نداشت ، بعضی ها او را متهم به بازاری بودن می کردند ، بازاری هم که می گویند ، متأسفانه خیال می کنند یعنی کسی که به دنبال تکاثر و ثروت و سرمایه داری و حمایت از پولدارهاست ، او اصلاً داخل این قضایا نبود .
بعضی از دوستان می گفتند که آقای سید اسدالله در حمایت از فقرا و محرومین و بی اعتنایی به متکاثرین و کسانی که به دنبال تکاثر ثروت و پول هستند ، خیلی افراطی فکر می کند . این از خصوصیات و روحیات مرحوم لاجوردی اعلی الله مقامه بود .
نکته دیگری که می خواهم در مورد این شهید بزرگوار به آن اشاره کنم ، اطاعت از مقام ولایت است ، او مطیع محض و بی ادعای امام بود و پس از رحلت امام (رحمة الله علیه) همین تقید و اطاعت را نسبت به مقام معظم رهبری داشت . توصیه ای هم که همواره به بچه هایش و به دیگران داشت این بود که در برابر دستور ولایت هیچ جای گفتگو و بحث نیست .
مرحوم لاجوردی بسیار اهل مطالعه و تحقیق بود ، اما در عین حال که خودش اهل نظر و اهل فکر بود ، آنجایی که بحث اوامر و دستوران ولایت می شد ، کاملاً مطیع بود و نظرات خود را کنار می گذاشت .
یکی از خصوصیات دیگر مرحوم لاجوردی آزادگی و صراحت لهجه اش بود ، به هیچ وجه نسبت به احدی وابستگی نداشت . بنده سالیان سال چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب او را می شناختم ، به خصوص بعد از انثقلاب که از نزدیک با هم کار می کردیم و صراحتاً می گویم که به هیچ وجه اهل تملق نبود .
اگر هم به این نتیجه می رسید که در بنده و امثال بنده نکته قابل نقدی وجود دارد صریحاًمی گفت ، بسیار محجوب بود ، اما ذره ای تملق در او راه نداشت . صریح اللهجه بود و سلامت نفس داشت . من اگر بخواهم ایشان را در یک عبارت توصیف کنم ، باید بگویم که مرحوم لاجوردی مبارزی ساده زیست ، مخلص و ولایت پذیر بود .
دراین مورد هم که گاهی می پرسند آیا صحیح است که ایشان از دولت حقوق نمی گرفت ، باید در پاسخ بگویم که این حرف باید درست باشد ، من تأیید می کنم که حداقل در آن دوره ای که با هم کار کردیم ، حقوق نمی گرفت . اساساً این طوری بود که فقط از درآمد محدود مغازه ای که با اخوی اش داشت زندگی شان را اداره می کرد . اگر اهل این حرف ها بود و یک منبع حقوقی و درآمدی داشت که بعد از بیرون آمدن از کار نمی رفت توی زیر زمین نمی نشست و خیاطی نمی کرد .
خداوند روح این مجری شریعت را با صاحبان آن محشور کند و او را مأجور فرماید .
کانون هابیلیان
پیام رسان